دختری از ایران
من از تهران می نویسم. من یکی از جوانانی هستم که مخالفان دولت خوانده می شوند. جوانانی مثل من از این شیوه زندگی که به درد ما نمی خورد خسته شده اند. ما می خواهیم مانند همه جوانان جهان بافر بزنیم. باشد که اجازه داشته باشیم به مهمانی ها برویم ، به دنیا سفر کنیم ، همه مشاغل را کار کنیم و مدام نترسیم که دولت ما را بگیرد. من یک دختر عادی هستم. من یک مسلمان مومن نیستم و احتمالاً در غرب حتی آنها مرا سکولار می نامند. مادرم قانون شرع را نادیده نمی گیرد ، فقط آن را رعایت نمی کند. می خواهم چیزی در اینجا در میهن عزیزمان ایران تغییر کند. انزوا از جهان عمدتاً به ما ایرانیان آسیب می زند نه به حاکمان. از آنجا که من در اینجا آزاد نیستم ، حتی از نوشتن نام خودم می ترسم. امیدوارم صدای من و جوانان دیگر در ایران تفاوتی ایجاد کند.